فاطمه کوچولوفاطمه کوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

فاطمه کوچولو

فاطمه کوچولو وتجربه جدید

چند روزیه که فاطمه کوچولو يه کار جديد ياد گرفته و اون اينه که سرش را میزاره زمين و لای دوتا ÷اهاش اینور و اونور نگاه میکنه و با سروصدا همه رو متوجه میکنه که به اون نگاه کنند واقعا صحنه جالبیه ...
18 مرداد 1392

فاطمه کوچولو و اولین جونه دندون

سلام یه خبر مهم مهم مهم دختری من بالاخره دندون دار شد چند روز بود که دختری شکمش شل کار می کرد و من فکر می کردم به خاطر میوه هایی که می خوره دو سه روز بعد از تولدش از سر کنجکاوی یه نگاه به لثش کردم و دیدم بله یه مرواريد سفيد کوچولو داره از لثه پایینش داره به ما افتخار می ده و در می آد نمی دونید چنان جیغی از خوشحالی کشیدم نگو و نپرس می دونید آخه دیگه کم کم داشت این فکر به سرم میزد که دخترم دیگه دندون در نمی آره ... ...
18 مرداد 1392

فاطمه کوچولو و مسافرت شمال

فاطمه کوچولو داره آمده میشه که به مسافرت شمال بره احتمال داره تا چند وقت اطلاعات وبلاگ بروز نباشه اما تمام سعی ام این است که اطلاعات جدید و نیز عکسهای سفر به شمال را بزارم تو این سفر جشن تولد فاطمه کوچولو که در ایام ماه رمضان افتاده بود با تعویق بعد ماه رمضان در شمال برگزار میکنیم ...
15 مرداد 1392

غذا خوردن فاطمه کوچولو

    شاید یکی از سخت ترین کارهای روزانه ای که برای فاطمه کوچولو باید انجام بدهیم غذا دادن و نحوه غذا خوردن اونه ، آدمو جون به لب می کنه تا چند قاسق غذا بخوره اونم چه غذا خوردنی بهتره بگ سر و صورت و لباسهای فاطمه کوچولو غذا میخوره موقع غذا خوردن تمام سر و صورتشو کثیف می کنه. باور کنید خودمونو به سن و سال اون درمیاریم و با هزار جور فیلم و ادا و اطفار تازه چند قاشق غذا بخوره نمی دونم چرا اینقدر بدغذاست و عادت بدی که داره این خورده نون و چیزهایی که کف اتاقه را با دست برمی داره و میزاره تو دهنش که ادم کفرش درمیاد، بلاخره  چيکار ميشه کرد بچه ، بچگی خودش داره ...
14 مرداد 1392

فاطمه کوچولو و خاله معصومه

روز دیگه آغاز شده و فاطمه کوچولو چند روزیست که پیش خاله معصومه تو خونه می مونه واقعا روزهای قبل که مجبور بودیم صبح زود بچه رو به مهد کودک ببریم ؛ بچه کلافه بود صحنه ناراحت کننده ای بود اما چیکار میشه کرد همه این کارها برای خودش است اما این چند روزه فاطمه جون با خاله معصومه بازی میکنه و سرگرم میشه                            ممنون خاله معصومه ...
14 مرداد 1392

لالایی

لا ، لالایی گل لالا ، مهتاب اومده بالا ، موقع خواب حالا لا ، لالایی گل نی نی ، خوابهای خوب ببینی ، روی ابرها بشینی لالالالالالایی ، به به لالاکن ، دیگه چشماتو ببند مامان پيشت میمونه ، قصه خوب میخونه لا ،لا ل ایی لالایی ، زودی آروم بگيری         ...
14 مرداد 1392

فاطمه کوچولو چهار دست و پا رفتن

سلام ؛ فاطمه کوچولو چند روزی است که می تواند چهار دست و پا راه برود و این برای ما بسيار هیجان انگيز است و به نوعی هم بسيار خطرناک ؛ چون تا چشم از او برمیداری به سمت چیزهای خطرناک می رود و ما مجبور شدیم کل وسایل خونه را جابجا کنيم ؛ ولی میل جستجو و تجربه کردن در او بسیار زیاد است و ما از حرکاتتش بسیار لذت می بریم     ...
12 مرداد 1392

سرماخوردگی فاطمه کوچولو

سلام فاطمه کوچولو چند روزی است که سرما خورده است ؛ کوچولوی ما بی حال و بیقراره، عطسه و سرفه و آب ريزش بینی داره خدا کنه که زودتر خوب بشه. من و باباش دیشب تا دیروقت بالا سرش بیدار بودیم ؛ بچه ام دیشب خوب نخوابید و بی تابی می کرد. یعنی وقتی کوچولوی ما مریض میشه ؛ ماهم آروم وقرار نداریم. امیدوارم که هيچ بچه ای هيچوقت مريض نشه . ...
12 مرداد 1392